تشکر ویژه از صدرا
حدود یک هفته ایی است که نتونستم برای پسر گلم بنویسم یا عکس جدید براش بگذارم به خاطراینکه حدود یکهفته بود که مهمان داشتم و اصلا وقت نمی کردم یه نزدیک کامپیوتر بشوم به همین خاطر از پسر گلم عذرخواهی می کنم.
هدف اصلی من از نوشتن این متن این بود که در این یک هفته صدرا جان خیلی با من همکاری می کرد و به زیبایی طعم بزرگ شدن صدرا جان را چشیدم .
موضوع از این قرار بود که مهمان ما کوچولوهای همسن و سال صدرا داشتند و خودتان می دانید که بچه های در این سن آن هم از نوع ذکورش اداره کردنشان چقدر سخت است.
ولی صدرا جان از این آزمون سر بلند بیرون آمد چون در این چند روز به خاطر کم رویی بنده که نمی توانستم به کوچولوهای دوستمان اخطار در زمینه شیطنت های سرسام اورشان بدم به ناچار از صدرا درخواست کردم که هر وقت آنها شطنت کردند یا کار بدی مثل خرابکاری کردند به ناچار صدرا رو دعوا کنم تا آنها حساب کار دستشان بیاد و یا اگر دختر خانواده سر موضوعی می خواست گریه کند از صدرا خواهش کرده بودم که با او مدارا کنه.
خلاصه من از درون خیلی ناراحت بودم که صدرا جان را سر کاری که نمی کرد توبیخ کنم ولی چه کنم که مجبور بودم و صدرا هم به خوبی این موضوع را درک می کرد و حالا که مهمان هایمان رفته اند هم من و هم صدرا نفس راحتی کشیدیم لازم دونستم که در اینجا از پسر گلم که همکاری لازم را با من و پدرش کرده تشکر کنم .
باید بگم که بعد از این همه تمهیدات بعد از رفتن مهمان ها متوجه شدیم که درب کمد صدرا از جا کنده شده و چندتا از اسباب بازی های صدرا دارفانی را وداع گفته اند و چندین خرابکاری های دیگر که بعد از گذر دو روز هنوز اثراتش را می بینیم . راستی کمرویی چقدر بد است هم خود آدم اذیت میشه و هم اطرافیان.
صدرا دوستت داریم هوارتا